مقدمه

همانطور که در مقالات قبل صحبت کردیم، یک کاراکتر ممکن است با موانع زیادی در طول داستان مواجه شود. این موانع می توانند کاراکتر ما را از رسیدن به اهداف باز دارند. البته همین موانع هستند که باعث جذابیت داستان می شوند. اگر این موانع نباشند داستان یک ریتم ثابت و بدون جذابیت به خود می گیرد. همین امر باعث کسل کننده بودن و بدون مخاطب بودن انیمیشن ما می شود. برگردیم سر مبحث این مقاله یعنی “آرک کاراکتر”، شاید این اسم به گوش شما نخورده باشد و حتما می خواهید بفهمید اصلا این چیست؟

آرک کاراکتر

انتخاب های یک کاراکتر برای پاسخ دادن به موانع و چگونگی تغییر کاراکتر را می توان آرک کاراکتر عنوان کرد. گاهی اوقات می توان این چنین بیان کرد که شما یک خط صاف را در نظر بگیرید، کاراکتر،مشکلات و اهداف. کاراکتر برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود با موانع برخورد می کند. این موانع هستند که کاراکتر شما را ساخته و پرداخته می کنند و آن ها تغییر می دهند و آن ها را به یک انسان جدید تبدیل می کنند. این در واقع تعریف دیگری از آرک کاراکتر بود.

آرک کاراکتر در فیلم و انیمیشن

اگر شما درباره ی فیلم ها و داستان هایی که دیده اید بیشتر مطالعه کنید، خواهید فهمید که یک کاراکتر در ابتدای فیلم شروع به شکل گیری می کند و تا آخر داستان در حال شکل گیری است. زمانی که فیلم به انتهای خود می رسد، کاراکتر انگار به چند ورژن بالاتر ارتقاء پیدا می کند. به قول مهندسین کامپیوتر کاراکتر از ویندوز هشت به ویندوز ده راتقاء پیدا کرده است! آن ها بهتر شده اند حتی بعضی امکانات به آن ها اضافه شده است، مثل ویندوز! آن ها به اهداف مورد نظر خود نمی رسند مگر اینکه با چالش ها دست و پنجه نرم کنند. همین دست و پنجه نرم کردن یا حل کردن مشکلات و موانع از آن ها ورژن بهتری می سازد. بدون موانع کارکتر بدون تغییر و تحول می ماند. انگار شما سال ها همان ویندوز هشت را روی کامپیوتر خود استفاده کنید. بعد از مدتی این ویندوز برای اینکه نرم افزار های جدید را بالا بیاورد باید ارتقاء پیدا کند، اگر این امر محقق نشود شما نرم افزار های جدید را در اختیار نخواهید داشت. کاراکتر هم همین است، بدون حل کردن مشکلات او پیشرفت نمی کند. این موانع هستند که به کاراکتر کمک می کنند تا پیشرفت کنند. تا زمانی که کاراکتر ما به سخت ترین موانع برسد تا با عبور از آن به قله برسند و سپس، از آنجا است که آن ها قادر به تکمیل این تغییرات هستند. پس بدون موانع ما آرک کاراکتر نداریم.

بیایید برای بهتر فهمیدن مثالی از انیمیشن بزنم. Mr.incredibles ما برای کاراکتر اصلی داستان یعنی آقای شگفت انگیز، یک مانع واضح داریم به نام “آمنی دروید”، شخصیت بد داستان یعنی “Sandrom” آقای شگفت انگیز را به جزیره دعوت می کند و می گوید در اینجا بزرگ ترین رباط وجود دارد و اگر می توانی این ربات را تست کن و او را شکست بده. “Bob” یا همان آقای شگفت انگیز با او می جنگد و در یک مبارزه ی نزدیک او ورژن اولیه را شکست می دهد. ما به عنوان بیننده می فهمیم که این دو رقیب در حال برابر شدن هستند. دفعه بعد که “باب” بر میگردد تا دوباره با او مبارزه کند اینبار ربات او را شکست می دهد و او را اسیر می کند. پس ما الان می فهمیم که مانع از کاراکتر ما بزرگ تر هستند انقدر که می توانند او را اسیر کنند. نتیجه این نبرد یادگیری برای قهرمان ما است یعنی “باب”. او می فهمد که کلید حل این مشکل خانواده او هست. این خانواده “باب” هستند که از او یک قهرمان می سازند. در انتهای فیلم ما دوباره “آمنی دروید” را می بینیم که برگشته است تا “باب” را از بین ببرد اما این دفعه خانواده او در کنار قهرمان های دیگر با هم ربات را از بین می برند. آن ها شگفت انگیزان هستند معلوم است که با هم توانایی از بین بردن ربات را دارند. تمام داستان ها تحولی این گونه دارند. اتفاق افتادن این تحول در واقع برای ما متقاعد کننده است، که کاراکتر یا دنیایی که کاراکتر در آن است دچار همچنین تحولی می شود. گاهی اوقات یک کاراکتر ممکن است تغییر بزرگی نداشته باشد. اما آن ها دنیای اطراف خود را تخت تاثیر قرار می دهند و این درواقع خیلی جذاب است. مثالی دیگر از آرک انیمیشن را بررسی کنیم.

در انیمیشن “Inside Out” کاراکتر “Joy” ایده ای در ذهن خود دارد و آن این است که “Rylie” تمام مدت شاد باشد و مانعی که در سر راه خود می بیند از بین بردن غم و بقیه احساسات است. چه اتفاقی برای “رایلی” می افتد اگر او به درون خاطرات بد سقوط کند این چالش اصلی داستان است. احساس شادی برای همیشه از “رایلی” گرفته می شود و در خاطرات بد داخل خاطرات بد او یک خاطره را به نمایش می گذارد که چه اتفاقی برای “رایلی” می افتد زمانی که او با چالش روبرو می شود. وقتی “جوی” این خاطره را دوباره می بیند، تشخیص می دهد که تنها دلیلی که “رایلی” شاد است این است که او وقتی شاد می شود که از احساس غم بیرون بیایید. حالا “جوی” می داند که “رایلی” چه نیاز هایی دارد. “رایلی” به غم هم نیاز دارد. و حالا کاراکتر ما تغییر می کند. “جوی” تمام تلاش خود را می کند تا مطمعن شود که غم به جای خودش برگردد، چیزی مهم تر از هدف خود. حالا “جوی” تشخیص داد که “رایلی” با غم و ترس و تنفر و همه احساساتی که وجود دارد در حال زندگی است.
پس زمانی که شما فیلم هایی را می بینید که کاراکتر راه می رود تا به هدف خود برسد در واقع خیلی ساده، این احساس خوبی به شما نمی دهد. در واقع ما فکر می کنیم که کاراکتر لیاقت رسیدن به آن هدف را ندارد. ما کاراکتری را می خواهیم که برای رسیدن به هدف خود تلاش می کند. چون می دانیم که برای بدست آوردن چیزی تلاش نکرده باشد آن چیز ارزش خاصی ندارد.

جمع بندی

آرک کاراکتر، تغییر و دگرگونی یک کاراکتر را زیر فشار مشکلات از ابتدا تا انتهای داستان به نمایش می گذارد. تصمیماتی که کاراکتر می گیرد مسیر او را برای رسیدن هدف مورد نظر خود تایین می کند.