انیمیشن «سه قلوهای بلویل» (The Triplets of Belleville)، یه اثر کمدی فرانسویه که توی سال 2003 ساخته شد و توی سال 2004 نامزد اسکار بهترین انیمیشن و نامزد اسکار بهترین موسیقی شد. همین اول کار، یه آشنایی کلی پیدا کنیم با این اثر و بعد بریم سراغ ادامۀ کار.
داستان «سه قلوهای بلویل» چیه؟
این انیمیشن، کم دیالوگه. یعنی آدم های داستان چندان با هم حرف نمیزنن. خیلی از بخش های داستان از طریق آهنگ و پانتومیم روایت میشه. داستان در مورد یه خانم مسن به اسم مادام سوزا هست که برای نجات نوۀ خودش به شهر بلویل میره. خب اینجا چندتا سؤال مطرح میشه.
سؤال اول اینه که شهر بلویل کجاست؟ شهر بلویلی که توی این انیمیشن نشون داده میشه، ساختۀ ذهن نویسندۀ داستانه. نویسنده یه شهری رو ساخته که ترکیبی از چند شهر آمریکایی و کاناداییه، مثل نیویورک، مونترال و کِبِک.
سؤال دوم اینه که خود مادام سوزا کجا بوده که قراره الان بره بلویل؟ سوزا با نوه ش توی یکی از روستاهای فرانسه زندگی میکردن. بعدش، نوۀ سوزا توی خطر میفته و سوزا مجبور میشه که با یه قایق چندین ساعت به دنبال کشتی ای بره که نوه ش توش زندانیه؛ تا اینکه در نهایت به شهر بلویل میرسن.
سؤال سوم اینه که نوۀ مادام سوزا توی چه خطریه که باید نجات داده بشه؟ یه گروه مافیاییِ فرانسوی اون رو ربوده و زندانیش کرده و میخواد از طریق کشتی به شهر بلویل ببره. نوۀ سوزا قهرمان دوچرخه سواریه و به خاطر همین برای اون گروه مافیایی، چنین طعمه ای باارزشه.
سؤال چهارم اینه که آیا مادام سوزا در نهایت موفق میشه که نوه ش رو از دست مافیا نجات بده؟ دیگه قرار نیست ما کل داستان رو اینجا لو بدیم! پاشید برید ببینید خودتون.
یادش به خیر، چه دورانی داشتیم
ویژگی جالب این انیمیشن اینه که خصوصیات عجیب شخصیتاش، فراز و فرودهای داستانش و حتی شوخی ها و طعنه هاش رو با کمترین دیالوگ کلامی بیان میکنه. اما چجوری؟ بخش زیادیش از طریق تصاویر و نمادها. اینجا همونجاییه که کمی باید با دقت بیشتری به این اثر نگاه کنیم: نمادها!
«سه قلوهای بلویل» یه لایۀ ظاهری و آشکار داره که احتمالاً همۀ مخاطب ها با دیدن این انیمیشن، این لایه رو میبینن و متوجه میشن: اینکه مثلاً مادام سوزا خیلی نوه ش رو دوست داره، یا اینکه سگ مادام سوزا علاقۀ ویژه ای به قطار داره، یا اینکه نوه توسط یه گروه مافیایی دزدیده شده و مسائلی از این دست.
اما یه لایۀ عمیق تری توی این انیمیشن وجود داره که ممکنه برای مخاطب غیرفرانسوی یا ناآشنا با فرهنگ فرانسه، به چشم نیاد. سیلوین شومه، کارگردان «سه قلوهای بلویل» جایی گفته که داستان این انیمیشن، توی دهۀ 1950 میلادی (یا دهۀ 1330 شمسی) رخ داده. شومه میگه:
«من آن زمان بچه بودم و البته کودکی من، برایم حس نوستالژی خاصی دارد. اما چه کسی نسبت به کودکی خود حس نوستالژی ندارد؟… ولی این غلط است که تصور کنیم آن زمان (در قدیم) وضع بهتر بود. نظر من حتی این است که الان، وضعیت زندگی بهتر است».
این سؤال مطرحه که آیا «سه قلوهای بلویل» صرفاً یه نوستالژی برای فرهنگ فرانسوی محسوب میشه؟ یعنی مخاطب فرانسوی با دیدن این اثر صرفاً میگه «یادش به خیر، چه دورانی داشتیم» و تمام؟ یا اینکه این اثر توی جامعۀ فرانسه چیزی بیش از اینه؟
آمریکایی های چاق
پیِر فلوکه (Pierre Floquet)، استاد دانشگاه بوردوی فرانسه، معتقده «سه قلوهای بلویل» پر از کلیشه هایی هست که توی فرهنگ فرانسوی، نقش مهمی بازی میکنن. یکی از کلیشه های فرهنگ فرانسوی، طرز تصور اون ها در مورد مردم آمریکاست.
البته باید این تذکر داده بشه که کلیشه هایی شبیه به این، بین خیلی از ملت ها، از جمله ما ایرانی ها، وجود داره. مثلاً یکی از کلیشه های ایرانی ها اینه که آلمانی ها مردمی منظم و دقیقن. فارغ از درست یا غلط بودن این کلیشه، یه کارگردان ایرانی میتونه توی یه انیمیشن کمدی، از این کلیشه استفاده کنه.
یکی از کلیشه های دیگۀ ایرانی ها اینه که مردم ژاپن آدم های کاری ای هستن و از هر چیزی برق تولید می کنن! این کلیشه ها رو ما توی لطیفه ها هم می تونیم ببینیم. اما کلیشه های ایرانی در مورد ملت های دیگه همیشه مثبت نیست. مثلاً ایرانی ها تصور منفی ای در مورد بعضی از ملت های خاورمیانه ای دارن.
چنین کلیشه هایی مختص ایرانی ها نیست. چند خط بالاتر گفته شد که فرانسوی ها هم تصور خاصی در مورد مردم آمریکا دارن. تصور فرانسوی ها در مورد آمریکایی ها جالبه: طبق گفتۀ فلوکه اونها بر این عقیده ن که آمریکایی ها چاقن. ممکنه تعجب کنین که این عقیده خیلی عجیب و غریبه.
فرانسوی ها حتماً خیلی از بازیگرها و سیاستمدارهای آمریکایی رو دیدن که این افراد چاق نیستن. پس چرا چنین تصوری در مورد آمریکایی ها دارن؟ باید به این نکته توجه داشته باشیم که کلیشه های یک ملت در مورد یک ملت دیگه، به این معنی نیست که ملت اول معتقد باشه «همۀ» اعضای ملت دوم دارای اون ویژگی هستن؛ بلکه معتقدن اکثراً دارای اون ویژگی ان.
مثلاً هیچ ایرانی ای معتقد نیست که «تمام» آدمه ای آلمانی، انسان های منظم و وقتشناسی هستن. آدم های شلخته و بینظم همه جا پیدا میشن، از جمله آلمان! اما ذهنیت ایرانی ها اینطوره که اکثریت آلمانی ها (و نه همۀ آلمانی ها) آدم های منظمی هستن.
برگردیم به فرانسه. گفته شد که آمریکایی ها از نظر فرانسوی ها، مردمی چاق و سنگین وزن هستن. سیلوین شومه این ذهنیت فرانسوی ها در مورد آمریکایی ها رو توی اولین اثر خودش، «پیرزن و کبوترها» (ساخته شده در سال 1997 میلادی) هم نشون میده.
توی انیمیشن کوتاه «پیرزن و کبوترها» ما شاهد توریست های چاق آمریکایی هستیم که از پاریس بازدید می کنن. این توریست ها فقط اول و آخر انیمیشن نشون داده میشن. توی قسمت های دیگۀ این انیمیشن ما شاهد دو شخصیت فرانسوی هم هستیم: پیرزن و پلیس.
هم توریست ها و هم فرانسوی ها توی این انیمیشن به گونه ای مضحک رفتار می کنن. اما چاق بودن توریست ها تا این حد که حتی بچۀ اون ها نمیتونه بدوئه و وسط راه زمین میخوره، کاملاً آشکاره.
شهر شکم و غذا
توی «سه قلوهای بلویلل» هم ما بارها و بارها در صحنه های مختلف شاهد همین آدم های شدیداً چاق توی شهر بلویل هستیم. در حقیقت اینطور باید بگیم: اکثریت جمعیت شهر بلویل، آدم های به شدت چاقن؛ انگار دارن میترکن.
اما یک سؤال: فرض بگیریم که اکثریت جمعیت شهر بلویل چاقن؛ اما بلویل چه ارتباطی با آمریکا داره؟ آیا نشونه هایی توی این انیمیشن هست که نشون بده بلویل، نمادی از آمریکاست؟ پاسخ این سؤال مثبته. یکی از نمادهای مهم آمریکا، مجسمۀ آزادی نیویورکه.
مجسمۀ آزادی توی بندر نیویورکه و به صورت نمادین، نشونه ای برای خوشامدگویی به مسافرهایی که از راه دریا به نیویورک میرن، محسوب میشه. گفتیم که مادام سوزا هم از طریق دریا به شهر بلویل میره. جزو اولین چیزهایی که مادام سوزا توی بلویل میبینه، یه مجسمه ست.
مجسمۀ بلویل، به طور کلی همون مجسمۀ آزادیه؛ به طوری که هر کس با دیدن این مجسمه، یاد مجسمۀ آزادی آمریکا میافته. اما مجسمۀ بلویل تفاوت هایی هم با مجسمۀ آمریکا داره و همین تفاوت هاست که نشوندهندۀ طعنه های انیمیشنه.
مجسمۀ آزادی نیویورک، تندیس یک زن تقریباً لاغراندامه که توی دست چپش یه لوح سنگی و توی دست راستش یه مشعل فروزان رو بالای سرش نگه داشته. روی اون لوح سنگی تاریخ 4 ژوئیه 1776 حک شده که تاریخ استقلال آمریکاست.
مجسمۀ بلویل هم تندیس یک زنه که دست راستش رو بالای سرش و دست چپش رو جلوی خودش نگه داشته. تا اینجا شبیه مجسمۀ نیویورکه. اما مجسمۀ بلویل تندیس یه زن خیلی چاق و تپله. توی دستاش هم شعله و لوح سنگی نیست.
توی دست راستش که بالای سرشه، به جای مشعل فروزان، یه بستنی قیفی گرفته که به لحاظ ظاهری شبیه مشعله. توی دست چپش هم به جای لوح سنگی، ساندویچ همبرگر داره. گویی بلویل، شهر آزادی (لوح سنگی) و آگاهی (مشعل فروزان) نیست، شهر همبرگر و بستنیه، شهر لذت و سرگرمیه؛ شهر شکم و غذاست!
مک دونالد، هالیوود، میکی موس
پیِر فلوکه معتقده که چنین تصویری که توی «سه قلوهای بلویل» از مجسمۀ آزادی نشونه داده میشه، با کلمۀ mal bouffe که یه واژۀ فرانسویه، ارتباط داره. معنای mal bouffe (تلفظش به این صورته: مَل بوف) به فارسی چیزی شبیه به «هله هوله» میشه. منتها این واژه توی فرانسوی، کمی بار تحقیرآمیز داره: غذایی که ارزش کمی داره.
فلوکه توضیح میده که واژۀ bouffe برای توصیف حجم زیادی از غذای آشغال به کار میره؛ غذایی که کیفیت چندانی نداره. واژۀ mal هم به معنای «بد» هست و هم به معنای «شر». اما چیزی که توضیحات فلوکه رو جالب میکنه، پاسخش به این سؤاله: عموماً مردم فرانسه چه چیزی رو مصداق mal bouffe میدونن؟ مک دونالد!
مک دونالد بزرگترین رستوران زنجیره ای جهانه که بیش از 30هزار شعبه تو کل دنیا داره. دفتر مرکزی این رستوران کجاست؟ کالیفرنیای آمریکا. یکی از نمادهای معروف این رستوران، ساندویچ های گرد همبرگره؛ یعنی همونی که توی دست مجسمۀ بلویل هست.
حالا انگار طعنه های انیمیشن بیشتر داره خودش رو نشون میده. البته من که با تصور کردن این چیزها، گرسنه م شده الان. شما رو نمیدونم!
این چاقی و غذاپرستی به عنوان مشخصۀ مردم بلویل رو در جاهای دیگۀ انیمیشن هم میبینیم. برای این که سراغ یکی دیگه از اشاره های انیمیشن به این مسئله بریم، باید یه توضیح کوچیکی داده بشه. اسم «هالیوود» رو امروز خیلی از ماها شنیدیم.
هالیوود، اسم منطقه ای توی لس آنجلسه. روی یکی از تپه های این منطقه، نشان معروف هالیوود وجود داره که حروف HOLLYWOOD به صورت سفیدرنگ نوشته شده. ما شبیه به همین نشان رو توی «سه قلوهای بلویل» هم میبینیم.
توی یکی از صحنه ها، مادام سوزا داره عکس یکی از اهالی شهر بلویل رو تماشا میکنه. اون فرد بلویلی جایی ایستاده که پشتش نشانی سفیدرنگ روی تپه قرارداره. ولی اون نشان HOLLYWOOD نیست، بلکه HOLLYFOOD هست. شاید بد نباشه که این عبارت رو تحتاللفظی ترجمه کنیم: «غذای مقدس»!
به خاطر همین طعنه ها و شوخی هاست که توی دی وی دی «سه قلوهای بلویل»، قبل از شروع انیمیشن، بیل پلیمپتون (Bill Plympton کارگردان آمریکایی) میگه باید به مخاطب های آمریکایی اجازه داده بشه که به خودشون بخندن؛ چون اون ها بهتر این شوخی ها رو درک میکنن.
توی این انیمیشن حتی با میکی موس هم شوخی میشه. همون کسی که با HOLLYFOOD عکس گرفته، یه عکس دیگه هم داره که کنار میکی موس ایستاده و خودش هم گوش های میکی موس روی سرش نصب کرده و توی دستش یه بستنی یخیه که روی اون نوشته شده «احمق».
خُرده اختلاف وزن های زن و شوهری
«سه قلوهای بلویل» اشاره به آثار هنری دیگه ای هم داره. مثلاً به گفتۀ فلوکه یه کارتونیست به اسم آلبرت دوبو (Albert Dubout) توی دهۀ 1950 و 1960 میلادی (که داستان «سه قلوهای بلویل» توی همون دوران اتفاق میافته) توی فرانسه خیلی معروف بوده.
یکی از علت های شهرت دوبو، کاریکاتورهای اون در مورد زن های خیلی گُنده ای بوده که شوهرهای لاغرشون رو زیر هیکل چاق و اقتدار خودشون له میکردن. اولین صحنۀ «سه قلوهای بلویل» ادای دِینی به کاریکاتورهای آلبرت دوبو هست.
توی صحنۀ اول، ما خانم های سلبریتی ای رو توی شهر بلویل میبینیم. این خانم ها قراره که از ماشین هاشون پیاده بشن و روی فرش قرمز چند قدمی راه برن و در نهایت وارد یه مراسمی بشن. نکتۀ جالب اینه که همۀ این خانم ها خیلی چاق و بزرگ و شوهراشون خیلی لاغر و کوچیکن.
بعضی از این خانم ها اینقدر چاقن که به زور از ماشین میتونن بیرون بیان. در واقع اینجا سیلوین شومه توی انیمیشن همون تضاد طنزی که دوبو توی آثار خودش نشون میداد، به تصویر کشیده؛ با این تفاوت که دوبو در مورد زوج های فرانسوی شوخی میکرد، ولی شومه در مورد زوج های بلویل.
منتها فلوکه مینویسه که توی این شوخی های شومه، یه نکتۀ انتقادی هم وجود داره. بر خلاف جهان امروز که چاقی یه وضعیت عمومی شده و خیلی از آدم ها دنبال کاهش وزن هستن و میخوان لاغر بشن و از شر چاقی رها بشن، در اواسط قرن بیستم، چاقی یه نعمت محسوب میشد.
چاقی، نشونۀ سلامتی و ثروت فرد بود. چاقی، کالایی محسوب میشد که هر کسی نمیتونست بهش دسترسی داشته باشه. مثلاً عموم افرادی که عضو طبقۀ کارگر بودن، نمیتونستن چاق بشن. به خاطر همین، فلوکه بر این عقیدهست که توی بعضی صحنه ها (مثلاً صحنۀ اول انیمیشن) به تصویر کشیدن آدم های بیش از حد چاق، حاوی انتقاداتی نسبت به طبقۀ مرفه و سرمایه دار (بورژوازی) هست.
حرف پایانی
رولان بارت (نظریهپرداز ادبی، اهل فرانسه) یه جملۀ معروفی داره که میگه: «هر متنی، یک بینامتن است». این جمله یعنی چی؟ اول ببینیم منظور بارت از «متن» چیه؟ هر اثری که بخوایم معناش رو تفسیر کنیم و بفهمیم، متنه: نقاشی، فیلم، انیمیشن، شعر، مجسمه، رمان، فرهنگ یه جامعه و چیزهایی از این دست، متن هستن.
اما یعنی چی که این متنها، بینامتن هستن؟ یعنی اطراف هر متنی، یک سری متون پنهان هستن که آشنایی با اون متون پنهان، باعث میشه ابعاد تازهای از متن رو پیدا کنیم. به عبارت دیگه، آثار هنری رو باید در بستری از متن های دیگه بذاریم تا بهتر بفهمیم شون.
ما سعی کردم همین کار رو توی این مقاله در مورد انیمیشن «سه قلوهای بلویل» انجام بدیم. این انیمیشن رو درون بستر فرهنگ فرانسوی قرار دادیم تا معنای بعضی از نمادها و نشونه هاش برای ما آشکارتر بشه و بفهمیم که اشاره به چی داره و با چه چیزهایی داره شوخی میکنه.
4 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
31 شهریور, 1402
مرسی ککه نقد کردید
ای کاش از منظر سینما هم نقد میکردید، این که کارگردانی و شخصیت پردازی فیلم چطور انجام شده. و…..
این مقاله بیشتر شهبیه معرفی بود
20 بهمن, 1400
سلام. توضیحات خیلی خوبی بود. ممنون
7 تیر, 1400
عالی مثل همیشه
8 تیر, 1400
ممنون که خوندی مهدی جان