مقدمه

در مقاله قبل خصوصیات درونی و بیرونی یک کاراکتر را بررسی کردیم. دیدیم که برای ساخت کاراکتر شما باید به خصوصیات بیرونی مثل لباس و ظاهر او و خصوصیات درونی مثل افکار و احساسات و عواطف، توجه کرد. اما برای خلق داستان کدام یک از خصوصیات کاراکتر بیشتر به کمک ما می آیند؟ همانطور که حدس زده اید خصوصیات درونی. شما وقتی احساسات و عواطف کاراکتر خود را بشناسید می توانید بفهمید هدف او چیست و برای رسیدن به این هدف چه مسیری را انتخاب می کند تا اتفاقات داستان شما را رقم بزند. پس به این سوال توجه کنید

کاراکتر شما چه می خواهد؟

بیایید برای یک لحظه خصوصیات بیرونی یک کاراکتر را نادیده بگیریم و ذهن و افکار او را بررسی کنیم. کاراکتر شما در این دنیا چه می خواهد؟ اصلا چرا شما باید بدانید که کاراکتر شما چه می خواهد؟ این خیلی مهم است که شما بدانید کاراکتر شما چه می خواهد. چون دانستن این موضوع، داستان شما را شکل می دهد. اگر شما ندانید که او چه می خواهد خیلی سخت است که او را به یک ماجراجویی ببرید و شما در طراحی داستان دچار مشکل می شوید. وقتی شما یک فیلم یا یک انیمیشن را می بینید، متوجه می شوید که کاراکتر اصلی در طول یک داستان می گوید “من می خواهم قهرمان شوم. من می خواهم پادشاه شوم. من می خواهم این غول را شکست دهم یا من میخواهم بزرگ تزین سر آَشپز روی زمین شوم” این ها اهداف یک کاراکتر هستند و در طول داستان توسط کاراکتر تکرار می شوند. کاراکتر درهر ثانیه از انیمیشن برای رسیدن به این اهداف تلاش می کند تا به آن برسد.

خواسته ها و نیاز های کاراکتر شما

خواسته های کاراکتر شما، حرکات او را هدایت می کند. یک کاراکتر برای چیزی که می خواهد تلاش می کند و یا هر کاری برای رسیدن به آن هدف انجام می دهد.
نیاز ها چیزهایی هستند که، کاراکترشما نیاز دارد تا انجام دهد یا برای رشد یا برای موفقیت در زندگی آن ها را یاد بگیریم. برای بهتر فهمیدن بگذارید مثال بزنم. یک کاراکتر نیاز دارد تا یاد بگیرد چیزی را به اشتراک بگذارد برای رسیدن به شادی یا آرزو های خود. تفاوت بین خواسته ها و نیاز های یک کاراکتر چیز بسیار مهمی است که شما در طراحی کاراکتر باید به آن توجه کنید. حالا اصلا تفاوت بین خواسته ها و نیاز ها چیست؟بطور مثال من تمام چیز هایی که میخواهم را دارم اما می گویم “وای اون ماشین و ببین. من میخوامش” یا “اگر یک دستگاه پی اس فور داشتم خیلی خوب بود” یا حتی “اون لباس در آن مغازه را می خوام” اما چیز هایی که نیاز دارم این است که من نیاز دارم تا یک رابطه خوب داشته باشم یا نیاز داشته باشم به خانواده خودم عشق بورزم یا نظیر چیز هایی مثل این ها.
نیاز ها بیشتر چیز هایی هستند که ما قبول کردن آن ها دوست نداریم مثل خوردن سبزیجات، شما دوست دارید شیرینی بخورید و از سبزیجات خوشتان نمی آید اما ما گاهی اوقات باید چیز هایی انجام دهیم که دوست نداریم انجامشان دهیم و این ها باهم می توانند یک غذای کامل برای شما باشند. در مورد کاراکتر شما هم همین است آن ها از انسان ها الهام می گیرند. حتی گاهی اوقات این نیاز ها با خواسته های یک کاراکتر در تناقض است چون این ها کاراکتر ما را قوی می کنند و کاراکتر ما را مجبور به کارهایی می کند که با انجام آن ها بهتر می شوند یا قوی تر می شوند، دقیقا مثل خوردن سبزیجات. حتما انیمیشن داستان اسباب بازی ها را تماشا کرده اید. در این انیمیشن، وودی می خواهد عروسک محبوب اندی باشد و همیشه بماند. او نیاز دارد تا به اشتراک گذاشتن را یاد بگیرد، اشتراک گذاشتن دوستی و اینکه همیشه الزاما بهترین نباشد. بعضی اوقات ممکن است یک کاراکتر در ابتدا چیز بخواهد و بعد نیاز های او کاملا مطابق خواسته اش بوجود بیاید.

در مورد سالی در انیمیشن کارخانه هیولا ها، او می خواهد در شرکت خودش را بالا بکشد او مثل بقیه دوست دارد در شغلش پیشرفت کند و به مرتبه های بالاتر دست پیدا کند اما هنرمندان پیکسار از طریق بو که یک دختر بچه است برای هدف سالی مزاحمت ایجاد می کنند، چیزی که سالی اهمیتی ندارد. اما به دلیل وابسته شدن دختر بچه به سالی، سالی در مقابله با هدف اصلی خود قرار گرفته و اگر او این راز را فاش کند شغل و موفقیت او در معرض نابودی قرار می گیرد. پس چیزی که برای او ارزش دارد چیزی است که او می خواهد، و دختر بچه ای که او مجبور به نگهداری از آن است، خواسته او را نابود می کند. قلب سالی نرم تر می شود. چون نگهداری از دختر بچه برای سالی از شغلش مهم تر می شود و بعد از مدتی او دیگر اهمیتی برای شغلش قاعل نیست و او چیزی که در زندگی نیاز داشت را پیدا می کند و آن را انتخاب می کند، یک ارتباط، ارتباط با فرد دیگر. سالی دختر بچه را در زندگی خود می خواهد.

بیایید مثالی دیگر بزنم. کاراکتر اصلی در انیمیشن ratatouille .شما در همان دقایق ابتدایی انیمیشن متوجه می شوید که او با بقیه فرق دارد. او رویایی دیگر دارد. او غذا ها را با هم ترکیب می کند و طعمی جدید می سازد. بعد از دیدن گوستو سر آشپز معروف آن شهر خواسته او مشخص می شود. او یک موش است و نمی خواهد تا با آدم ها در ارتباط باشد اما برای اینکه به خواسته اش برسد باید یک سری کار ها انجام دهد که دوست ندارد مثل همان خوردن سبزیجات که بررسی کردیم.

جمع بندی

معمولا نویسنده ها فکر می کنند که خواسته آن ها بخش مفرح داستان است و به آن جذابیت می بخشد و آن را به یاد ماندنی می کند اما نیاز احساس قلبی است که مردم وقتی انیمیشن یا فیلم را دیدند آن را تا سال ها به یاد می آورند و این نیاز است که اثر را به یاد ماندنی می کند. پس همیشه این سوال را از خود بپرسید “کاراکتر شما چه می خواهد”