کشمکش در قصه

1,815

توی مقالۀ «دربارۀ داستان ها» گفتیم که هر داستان سه تا عنصر اصلی داره: شخصیت یا کاراکتر، هدف شخصیت و کشمکش. توی مقالۀ «کهن الگوی شخصیت ها در فیلم ها» در مورد انواع و اقسام شخصیت ها به طور مفصل حرف زدیم. توی این مقاله میخوایم در مورد عنصر کشمکش در قصه حرف بزنیم.

 کشمکش چیه و به چند دستۀ کلی تقسیم میشه؟

کشمکش چیزیه که بین شخصیت و هدفش قرار گرفته. مثلاً سیندرلا میخواسته که خودش رو به شاهزادۀ قصه نشون بده تا با هم ازدواج کنن. ولی یه سری مانع مثل نامادریش و خواهرای ناتنیش نمیذاشتن که این اتفاق رخ بده. به این موانع که سر راه شخصیت قصه قرار داره و نمیذاره که شخصیت به هدفش برسه، کشمکش میگن.

سیندرلا- کشمکش در قصه

قصه بدون کشمکش اصلا پیش نمیره. کشمکش یعنی مقابله و مبارزه بین دو نیروی متضاد. کشمکش یه سری تنش توی قصه ایجاد میکنه و باعث میشه که روایت قصه جلو بره. معمولاً کشمکش برای این استفاده میشه که یه معنای عمیقتری رو توی روایت آشکار کنه: مثلاً انگیزهها، ارزشها و ضعفهای شخصیت ها قصه.

این رو هم توی مقالۀ «دربارۀ داستان ها» گفته بودیم که کشمکش به شیش نوع تقسیم میشه: شخصیت در مقابل شخصیت؛ شخصیت در مقابل طبیعت؛ شخصیت در مقابل خودش؛ شخصیت در مقابل ماورای طبیعت؛ شخصیت در مقابل تکنولوژی؛ و شخصیت در مقابل جامعه.

همۀ انواع کشمکش ها رو میشه به دو دستۀ بزرگ تقسیم کرد: کشمکش های درونی و کشمکش های بیرونی. کشمکش درونی یعنی چی؟ یعنی یه شخصیت با تمایلات و باورهای متضاد خودش مبارزه و مقابله میکنه. این نوع کشمکش درون خود شخصیت رخ میده و باعث میشه که این شخصیت رو بهتر بشناسیم.

کشمکش بیرونی یعنی چی؟ یعنی یه شخصیت در مقابل چیزی یا کسی قرار میگیره که خارج از کنترلشه. مثلا نیروهای خارجی در مقابل انگیزه های شخصیت قرار میگیرن و از تقابل بین شخصیت و اون نیروهای خارجی تنش خلق میشه.

یه داستان خوب، داستانیه که هر دو نوع کشمکش (چه درونی و چه بیرونی) توش باشه. چون زندگی واقعی ما شامل هر دو نوع کشمکش هست. همۀ ما یه موقعهایی با تمایلاتمون درمیافتیم و یه زمانهایی هم با آدمهای اطرافمون درگیر میشیم. البته نه لزوما درگیری فیزیکی!

یک مثال عالی برای توضیح کشمکش درونی: هملت!

هملت نمایشنامهای تراژدی اثر ویلیام شکسپیره که توی سال 1602 نوشته شده و یکی از مشهورترین نمایشنامههای تاریخ ادبیات جهان به شمار میاد. این نمایش بلندترین اثر شکسپیره. قصۀ این نمایشنامه توی دانمارک و قرن پونزدهم رخ میده.

هملت - کشمکش در قصه

هملت، شاهزادۀ دانمارک، با شنیدن خبر مرگ پدرش به کاخ پادشاهی میاد و میبینه عموش، کلادیوس، روی تخت سلطنت نشسته و بدون کوچیکترین احترامی به آداب و رسوم، با مادر هملت، ملکه گرترود، ازدواج کرده.

هملت از این اوضاع به هم میریزه و بدگمان میشه. تا اینکه یه شب خواب میبینه روح پدرش بهش میگه که کلادیوس اون رو از طریق چکاندن زهر توی گوشش موقعی که خواب بوده کشته و درخواست انتقام میکنه. هملت قول میده از دستور اطاعت کنه.

با ورود دسته ای بازیگر دوره گرد، هملت برای اطمینان از درستی حرف های پدرش، از بازیگرها میخواد نمایشنامه ای به نام «قتل گوندزاگا» رو در حضور شاه روی صحنه بیارن. موضوع این نمایشنامه به گونهای بازآفرینی جنایت کلادیوس هست و داستانش به ماجرای کشته شدن شاهی به دست برادرش مربوط میشه.

شاه موقع تماشای نمایش اونقدر دچار آشفتگی میشه که مجبور به ترک تالار نمایش میشه. این عکسالعمل کلادیوس به نمایش، جرم اون رو به طور حتم ثابت میکنه. هملت بعد از این ماجرا، سریع پیش مادرش میره و به زودی صدای نزاع مادر و پسر اوج میگیره و هملت به مادرش اعتراف میکنه که چقدر ازش متنفره.

هملت وقتی سایهای رو پشت پردۀ اتاق میبینه، فکر میکنه شاه پشت پرده گوش ایستاده. پس شمشیر میکشه و توی پرده فرو میبره، ولی پولونیوس (پدر اوفیا، معشوقۀ هملت) که پشت پرده پنهان شده، به جای کلادیوس به اشتباه کشته میشه. خب دیگه؛ بقیۀ داستان رو برید خودتون بخونین!

کشمکش درونی هملت با خودشه؛ اون دنبال رام کردن طبع وحشی انسانه؛ ولی توی عملی کردن این هدف دچار تردید و وسوسه میشه. از تردید و دودلی دچار افسردگی میشه. «بودن یا نبودن» پرسش بزرگ هملته. هملتی که شکسپیر خلق کرده، بر سر یه دو راهی قرار گرفته.

هملت یا باید علیه امواج دریای فتنه و ریا مبارزه کنه و در برابر شرارت و پلیدی ایستادگی کنه و سزاوار صفت انسان بودن باشه؛ و یا تسلیم خواری بخت بشه و بزرگوارانه تقدیر محتوم رو بپذیره و بعدش توی روزمرگی غرق بشه و عمر دو روزه رو با ذلت بگذروه. شکسپیر این دوراهی درونیای که هملت در برابرش قرار گرفته رو به خوبی نشون میده.

کشمکش درونی جزو موضوعاتیه که مورد علاقۀ روانشناسهاست. به اعتقاد بعضی منتقدها که با نگاه روانشناختی به این نمایشنامه نگاه میکنن درنگ هملت در کشتن و انتقام گرفتن از عموش، کلادیوس، توی این نکته نهفته ست که هملت با عموش همسانپنداری میکرد و بر این باور بود که کلادیوس کاری رو انجام داده که خود هملت زمانی میخواست انجام بده.

یعنی هملت هم میخواسته پدرش رو از بین ببره تا فقط خودش مورد توجه مادر قرار بگیره. شکسپیر از کلادیوس تصویری رو نشون میده که نشانگر خصومت سرکوبشدۀ هملت نسبت به پدرشه که توی جلب توجه مادر رقیب اونه.

پیشنهاد مطالعه  نوشیکا ؛ از مفهوم تا خلق ایده

شکسپیر و هم عصراش در مورد فرایند فیزیولوژیکی بدن و ارتباط ذهن و بدن توی حیطۀ اخلاط چهارگانه بدن (بلغم و سودا و صفرا و خون) تعابیر زیادی داشتن. روانرنجوری، شیدایی، بیارادگی و وسواسی که توی هملت به عنوان محوریترین شخصیت نمایشنامه سراغ داریم، همگی حاکی از شخصیت سوداوی – مالیخولیایی اونه.

توی خیلی از آثار شکسپیر میشه ردی از کشمکش درونی رو پیدا کرد. عموماً توی نوشتههای شکسپیر طبیعت انسان مثل طبیعت سرکش سرشار از چیستانها و شگفتیهاست. خونخواهی پدر یکی از «طبیعیترین» خصایص انسانیه که خط اصلی نمایشنامه رو ترسیم میکنه.

بخش بزرگی از این نمایشنامه شرح تردید اجتناب ناپذیر هملت به انتقامه. انتقام تم اصلی نمایشنامه ست. ولی طبع بشری اصولاً چندگانه و پیچیده تر از اونه که به سادگی به ماشین قتل تبدیل بشه. هملت در طول نمایش لباس سیاه خودش رو به خاطر مرگ پدرش پوشیده، از تن در نمیاره.

اون به خاطر مرگ پدرش اندوهگینه؛ ولی دست به انتقام نمیزنه. چون شک و تردید داره. هملت نمایشی رو ترتیب داده تا گناهکار رو پیدا کنه، ولی گویی دچار نوعی شک دکارتی میشه و این شک تا پایان نمایش اون رو رها نمیکنه و در نهایت هم انتقام نمیگیره.

یه مثال عالی برای توضیح کشمکش بیرونی: سه گانۀ بازیهای گرسنگی

سه گانۀ بازی های گرسنگی (The Hunger Games) اسم یه مجموعۀ سه گانۀ رمان به سبک ماجراجویی و پادآرمان شهری نوشتۀ نویسندۀ آمریکایی، سوزان کالینز هست که مخاطبش نوجوونها هستن. این مجموعه شامل سه رمان بازیهای گرسنگی، اشتعال و زاغ مقلد هست.

The Hunger Games

دنیای خیالی بازیهای گرسنگی سرزمینی پسارستاخیزی توی آمریکای شمالی در قالب کشوری به اسم «پانم» هست که پایتخت مستبد «کاپیتول» توی اون بر مناطق دوازدهگانۀ کشور حکومت میکنه. توی پانم، سالانه مسابقاتی برای یادبود شورش مناطق در گذشته برگزار میشه که توی اون، دو تا نوجوون از دوازده منطقه باید همدیگه رو بکشن تا نهایتاً یه نفر قهرمان «بازیهای گرسنگی» بشه.

این سهگانه داستان دختری به اسم کتنیس اوردین (Katniss Everdeen) و پسری به اسم پیتا ملارک هست که با شرکت توی این بازیها و با زنده موندن توی اون، در سراسر پانم مشهور میشن. کتنیس، به خاطر کارهایی که در طول مسابقه انجام میده، توی کشور به عنوان نماد شورش علیه استبداد کاپیتول، «زاغ مقلد» شناخته میشه و تلاشهای کاپیتول برای سرکوب شورش به وجود اومده، به اونجا میرسه که کتنیس و پیتا مجدداً به بازیهای گرسنگی جدیدی فرستاده میشن.

Katniss Everdeen - کشمکش در قصه ها

ولی یه سری از شورشیهایی که توی منطقۀ سیزدهم هستن، کمک میکنن و بازیها رو به هم میزنن و کتنیس رو نجات میدن. با این اتفاق جنگ بین شورشیها و کاپیتول بالا میگیره و نهایتاً انقلابیها موفق به دستگیری رییس جمهور میشن.

ولی خیلی از افراد از جمله خواهر کتنیس، توی این راه کشته میشن و رییس جمهور موقت مسبب مرگ این افراد بوده؛ بنابراین کتنیس در آخر، رییس جمهور شورشیها رو میکشه و به خونۀ سابقش توی منطقۀ دوازده که حالا تخریب شده تبعید میشه.

نویسندۀ این سهگانه دربارۀ منبع الهامگیری خودش گفته که موقع گشتن توی کانالهای تلویزیونی و با دیدن پیاپی صحنه هایی از جنگ آمریکا توی عراق و تلویزیون واقع نما، جرقۀ نوشتن چنین کتابی توی ذهنش زده شد. او همچنین توی خلق این کتاب تحت تأثیر داستان تسئوس از اساطیر یونان باستان بوده.

همونطوری که از قصۀ این داستان مشخصه، کشمکش بین کتنیس و کاپیتول از نوع کشمکش بیرونی محسوب میشه. منابعی که نویسنده ازشون الهام گرفت هم منابعیه که سرشار از کشمکش بیرونیه؛ مثل جنگ آمریکا توی عراق.

یکی دیگه از جاهایی که نویسندۀ این رمان ازش الهام گرفته، نبرد گلادیاتورها توی روم باستانه که این نبرد هم واضحه که یه کشمکش بیرونی محسوب میشه. در کل داستان های جنگی مثل بازیهای گرسنگی رو به راحتی میشه نمونههایی از کشمکش های بیرونی دونست.

اگه دنبال یه دوره آموزشی برای داستان نویسی هستین، میتونین دوره آموزش داستان نویسی با چاک ویلیامز رو تهیه کنین.

ضرورت یه ضدقهرمان!

برای خلق یه کشمکش باید چیکار کنیم؟ برای این کار نیاز به این داریم که نیروهای متضادی رو ایجاد کنیم که علیه همدیگه هستن. یعنی در مقابل قهرمان داستان، یه ضدقهرمان خلق کنیم که میخواد قهرمان رو از رسیدن به اهداف و آرزوهاش بازبداره.

ساخت و وجود ضدقهرمان برای ایجاد، پرداخت و پیشبردن بعضی از داستان ها (مثلاً داستان حماسی) لازم و ضروریه. ضدقهرمان ممکنه وجودش مانعی ذاتی سر راه قهرمان اصلی داستان باشه و لزوماً به طور عمدی با قهرمان داستان مخالفتی نکنه.

یکی از ضدقهرمانهای معروف، شخصیت سارومان توی رمان ارباب حلقه هاست. سارومان رهبر جادوگرای فرستاده از سمت خداگونۀ والار به سرزمین میانی برای ستیزه با سائورون، ضدقهرمان اصلی رمانه؛ ولی نهایتاً خود خواهان قدرت سائورون میشه و سعی میکنه علیه سرزمین میانی به لرد سیاه کمک کنه.

سارومان - کشمکش در قصه ها

البته ضدقهرمان همیشه لازم نیست که انسان باشه. ضدقهرمان میتونه تمایلات درونی شخصیت اصلی باشه و یا حتی از نوع ماشین و تکنولوژی و هوش مصنوعی باشه؛ یا حتی از نوع شیاطین و اجنه و ارواح خبیثه و نیروهای جادویی باشه.

برای اینکه کشمکش داستان بهتر از آب دربیاد باید بعضی از اصول همیشه به یامون باشه. اولیش اینه که هر چقدر تضاد بین قهرمان و ضدقهرمان بیشتر و نیروی ضدقهرمان قویتر باشه، قهرمان داستان هم بیشتر رشد میکنه. دومیش اینه که کشمکش باید به تمایل اصلی قهرمان داستان مربوط باشه. مثلاً تمایل اصلی سیندرلا این بود که با شاهزاده ازدواج کنه و نامادریش نمیذاشت. مثلا تصور کنین نامادری با ازدواج سیندرلا مشکلی نمیداشت و فقط با بیرون رفتن سیندرلا تا دیروقت مشکل میداشت! داستان مضحکی میشد!

پیشنهاد مطالعه  با انیمیشن کلاوس داستان نویسی را یاد بگیرید!!!

نکتۀ سوم که شاید از دو نکتۀ قبلی مهمتر باشه اینه که تضاد بین قهرمان و ضدقهرمان در طول داستان باید به تدریج افزایش پیدا کنه؛ وگرنه مخاطب قصه رو رها میکنه. تضاد که بیشتر بشه، قصه هم جذابتر میشه و مخاطب هم میخکوبتر میشه!

کشمکش توی قصه مثل رقص تانگو میمونه. رقص تانگو یه رقص سالنیه که معمولا توسط یه مرد و یه زن انجام میشه (البته قبلاً توسط دو تا زن انجام میشد). ولی نکتۀ اصلی رقص تانگو اینه که نمیشه تنهایی رقصید؛ به دو نفر احتیاج هست. برای ایجاد کشمکش هم حداقل به نفر یا چیز نیاز هست.

شیش نوع کشمکش

بالاتر گفتیم که شیش نوع کشمکش داریم. اینکه توی داستانمون کدوم نوع کشمکش رو بیاریم، بستگی به قصۀ ما داره. بعضی از قصهها چند نوع کشمکش رو توی دل خودشون دارن؛ ولی معمولا فقط یکی از این انواع کشمکش، کشمکش اصلی اون قصه رو تشکیل میدن.

1- اولین نوع کشمکش، شخصیت در مقابل خودش هست. این نوع کشمکش یه کشمکش درونیه و به این معنیه که اون چیزی که در مقابل شخصیت قرار میگیره، از درونش نشئت میگیره. این کشمکش درونی میتونه یه دوراهی اخلاقی باشه که شخصیت ندونه کدوم کار درسته و یا میتونه نتیجۀ تضادهای روانی شخصیت اصلی قصه باشه.

این کشمکش تنها نوع کشمکشی هست که درونیه؛ بقیۀ کشمکش ها بیرونیان. یعنی اون چیزی که مانع رسیدن قهرمان به خواسته و هدفش میشه، نه از درون قهرمان، بلکه از بیرون میاد.

2- دومین نوع کشمکش، شخصیت در مقابل شخصیت هست. این نوع رایجترین نوع کشمکش توی قصههاست که میبینیم خواستهها یا نیازهای یه شخصیت در تضاد با خواستهها یا نیازهای یه شخصیت دیگه قرار میگیره. مثلاً درگیریهایی که بین شخصیت های مختلف سریال «بازی تاج و تخت» وجود داره، یه نمونه از همین نوع کشمکش هست.

توی این سریال ما با چند تا خط داستانی مواجه هستیم. یکی از داستان ها به جنگ بین خانوادههای اشرافی برای به دست آوردن تخت آهنین و پادشاهی هفت اقلیم مربوط میشه. همین جنگ بین خانوادههای اشرافی برای رسیدن به یه هدف واحد، بیانگر کشمکش شخصیت در مقابل شخصیت هست.

3- کشمکش نوع سوم، شخصیت در مقابل طبیعت هست. توی بعضی از قصهها شخصیت میخواد به هدفش برسه و طبیعت مانع اون میشه. اینکه میگیم طبیعت مانع اون شخصیت میشه، منظورمون آب و هوا یا حیات وحش و یا حتی فجایع طبیعیه.

برای مثال رمان کوتاه «پیرمرد و دریا» از ارنست همینگوی، نویسندۀ سرشناس آمریکایی که در سال 1951 توی کوبا نوشته شد، یه نمونه از کشمکش شخصیت در مقابل طبیعت محسوب میشه. این داستان شرح تلاشهای یه ماهیگیر پیر کوبایی به اسم سانتیاگو هست که توی دل دریاهای دور برای به دام انداختن یه نیزهماهی خیلی بزرگ با اون وارد مبارزۀ مرگ و زندگی میشه.

ارنست همینگوی توی این کتاب به حوزۀ زندگی پیرمردی چنگ میندازه که یه روزی قلمروی بزرگ دریا توی حیطۀ اقتدارش بود و عروسکهای خوشخرام دریا بیوههایی بودن درمانده توی تار و پود تور این پیرمرد و حالا که زندگی این پیرمرد به پایان خودش میرسه، آرزو داره که بزرگترین صیدش رو به چنگ بیاره ولی اون قدرتی که بتونه آخرین شاهکار خودشو به ساحل بیاره نداره و چیزی جز اسکلت به ساحل نمیاره.

این ماهیت کشمکش بین شخصیت و طبیعت رو نشون میده. انسان با شرایط انسانیای که توش گیر افتاده مبارزه میکنه؛ در حالی که طبیعت بهش اجازه نمیده که از این شرایط بیرون بیاد. دقیقا کشمکش این قصه رو میشه توی عنوان این رمان هم پیدا کرد: پیرمرد و دریا.

4- کشمکش نوع چهارم، شخصیت در مقابل ماورای طبیعت هست. توی این نوع کشمکش شخصیت ها در مقابل پدیدههایی مثل ارواح، خدایان یا هیولاها قرار میگیرن و با توجه به قدرت نابرابری که بین شخصیت این موجودات وجود داره، قصۀ جالبی شکل میگیره.

کشمکش ماورای طبیعی همچنین شامل شخصیت هایی مثل هری پاتر یا ادیسه هم میشه که به نوعی با سرنوشت خودشون وارد جنگ شدن و نخواستن که هر چی که سرنوشت براشون رقم زده رو به راحتی بپذیرن.

هری پاتر شرح زندگی یه جادوگر جوون به اسم هری پاتر و دوستاش، هرماینی گرنجر و رون ویزلی هست که همگیشون دانش آموزهای مدرسه سحر و جادوگری هاگوارتز هستن. بخش اصلی داستان پیرامون تلاش و مبارزه هری پاتر برای غلبه بر جادوگر سیاه، لرد ولدمورت هست که هدفش سرکوب کردن افراد غیرجادوگر و تحت فرمان درآوردن دنیای جادوگران و نابود کردن همۀ کساییه که در مقابلش ایستادن.

هری پاتر

چون ولدموردت قدرت جادویی داره و در واقع یه جادوگر محسوب میشه، مبارزۀ هری پاتر با ولدمورت از نوع کشمکش ماورای طبیعی محسوب میشه. شخصیت اصلی داستان هم خود هری پاتره که یه بچۀ یازده سالۀ یتیم بود که جادوگر هم محسوب میشده و توی دنیای معمولی در کنار خاله و شوهرخاله و پسرخاله اش زندگی می کرده.

5- کشمکش نوع پنجم، شخصیت در مقابل تکنولوژیه. توی این نوع کشمکش یه شخصیت در مقابل بعضی چیزهای تکنولوژیک قرار میگیره. افسانۀ جان هنری، قهرمان آمریکایی سیاه پوست یکی از نمونههای این نوع کشمکش رو درون خودش داره.

پیشنهاد مطالعه  کلاس درس ریاضیات در انیمیشن

توی فولکلور آمریکایی جان هنری یه بردۀ سیاه پوست بوده که روی خط راه آهن کار میکرده. برای اینکه برتری خودش رو به ماشین بخار و تکنولوژیهای جدید نشون بده، با یه ماشینی که با قدرت بخار کار میکرده مسابقه میذاره که ببینن کدومشون میتونه بار رو زودتر حمل کنه.

جان هنری مسابقه رو پیروز میشه، ولی بعد از مسابقه به خاطر فشار زیادی که بهش وارد اومده بود، حملۀ قلبی بهش میشه و جون خودشو از دست میده. در مورد جان هنری رمان ها، کتابها و نمایشنامه های زیادی نوشته شد. مجسمۀ هنری رو میتونین در ادامه ببینید.

جان هنری

6- کشمکش نوع شیشم، شخصیت در مقابل جامعه ست. این نوع کشمکش، یه تضاد بیرونی به حساب میاد که وقتی رخ میده که قهرمان در مقابل جامعۀ خودش یا دولت و یا سنت فرهنگی یا نوعی هنجار اجتماعی قرار میگیره.

شخصیت ها ممکن است با انگیزۀ بقا یا نوعی حس اخلاقی و یا تمایل برای رسیدن به خوشبختی، آزادی، عدالت یا عشق در مقابل جامعۀ خودشون قرار بگیرن و باهاش مخالفت کنن. شورش قهرمان داستان علیه انتظارات خانواده هم جزو این دستۀ کشمکش ها قرار میگیره.

رمان «کشتن مرغ مقلد» یکی از قصه هاییه که این نوع کشمکش رو توی اون میتونیم ببینیم. این رمان از زبان دختری به اسم اسکات فینچ روایت میشه که دختر وکیل سفیدپوستی به اسم اتیکاس فینچ هست که دفاع از جوان سیاهپوستی به اسم تام رابینسون رو که به اتهام ناروای تجاوز به یه دختر سفیدپوست توی شهر کوچیکی به اسم میکوم، آلاباما محاکمه میشه، به عهده میگیره.

مردم این شهر توی رمان، مردمی خودپسند و نژادپرست معرفی شدن. اتیکاس فینچ، وکیلی انساندوست، جسور و شجاع و پدری مهربون و دوستداشتنیه. اون با قدرت و بیباکی از عدالت و انسانیت دفاع میکنه و در مقابل تعصب، نفرت و خشونت نژادی و ریاکاری مردم میایسته.

مواد و پرسش های لازم برای خلق یه کشمکش خوب

برای خلق یه کشمکش ابتدا لازمه که یه لیستی از ضدقهرمانها رو مشخص کنین که قراره علیه قهرمان قصه باشن. اگه توی تشخیص دادن هویت این ضدقهرمانها مشکل دارین، میتونین به کمک سوالای زیر هویت اونها رو به تدریج برای خودتون روشنتر کنین:

  • اصلی ترین هدفشون چیه؟
  • هدف ناخودآگاهشون چیه؟ (هدف ناخودآگاه ممکنه متضاد و یا مرتبط با اصلی ترین هدف باشه)
  • بدترین اتفاقی که برای این شخصیت میتونه رخ بده چیه؟
  • چیزی که حتی از بدترین اتفاق هم بدتره و میتونه برای این شخصیت رخ بده، چیه؟
  • چه مردمی، نهادهایی و نیروهایی میتونن وارد این درگیری بین قهرمان و ضدقهرمان بشن؟ توصیفی از اونها هم ارائه بدین.

تمام داستان ها شامل انواعی از کشمکش هستن که شخصیت ها باید با اون کشمکش ها روبه رو بشن و بر اونها پیروز بشن. کشمکش نه تنها باعث میشه که داستان جلو بره، بلکه به مخاطب قصه کمک میکنه تا درک بهتری از اعمال و انگیزه های شخصیت ها پیدا کنه.

یک قطعۀ خوب داستانی شامل کلی تنش، رقابت و تنازع و مباره بین قدرتهای مختلفه که هیچ کدوم این تنشها قابل پیشبینی نباشن. حتی نوشتههای غیرداستانی هم میتونن از کشمکش بین شرایط هر روزه و مردم بهره بگیرن.

آیا تقسیم بندی دیگه ای هم در مورد کشمکش وجود داره؟

آره، چرا که نه! کشمکش ها رو میشه به روش های دیگه هم تقسیم بندی کرد. مثلاً یکی از این تقسیم بندی ها به این صورته:

ذهن در مقابل نیروی عضلانی: یه نیروی بیرحم یا جونور، در مقابل قدرت ذهن و تکنولوژی قرار میگیره (این نوع کشمکش شباهتهایی با کشمکش شخصیت در مقابل تکنولوژی داره).

فقر در مقابل مکنت: در مورد افرادی که برای رسیدن به تحصیل و پیشرفت هستن.

خوبی در مقابل بدی: شخصیت های خوب، در مقابل شخصیت های بد.

شجاعت و بقا: این کشمکش معمولاً محیطیه. فاجعهای رخ میده و توی این موقعیت جدید محیطی، تلاش برای بقا شروع میشه.

وضعیت وسوسه انگیز: کشمکش هنگامی شکل میگیره که شخصیت در مقابل عدالت، خدا، طبیعت و غیره میایسته.

موقعیت جدید: کشمکش در مورد شخصیت هاییه که توی موقعیت جدید بر بدبختی پیروز میشن و دوست میشن با هم.

داستان عاشقانه: معمولاً بر پایۀ ارتباط عاشقانۀ دو نفر استواره. اونها به هم میرسن یا جدا میشن.

حرف پایانی

کشمکش اصلی ترین ابزار نویسنده برای ساختن جهان رمان یا داستان کوتاه یا فیلم یا انیمیشنشه. کشمکش میتونه حقایق باارزشی رو در مورد معنای انسان بودن یا در مورد دیدگاه های نویسنده در مورد یه موضوع از طریق شخصیت ها و اعمالشون به مخاطب ارائه بده.

کشمکش در قصه یه نیروییه که باعث پیشبرد داستان میشه و هر چقدر کشمکش بیشتر و پختهتر باشه، داستان جذابتر و عمیقتر خواهد بود. گفتیم که کشمکش چیز عجیبی نیست و همۀ ما توی زندگیهامون تجربهش کردیم: هر نوع عدم توافق یا برخورد ارزشها، انگیزهها، تمایلات و ایدهها یه کشمکش محسوب میشه.

اینکه یه قاچاقچی دلش میخواد از طریق فروش مواد پولدار بشه و تمام عقدههای کودکی خودش رو که توی فقر بزرگ شده، تخلیه کنه، در تضاد با یه پلیسیه که میخواد وظیفۀ خودش رو انجام بده و همینطور به خاطر اینکه برادرشو یه قاچاقچی کشته، از همۀ قاچاقچیها کینۀ شخصی داره.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست

لطفا صبر کنید